کاف

من در یک قدمی خودم

کاف

من در یک قدمی خودم

مشکی شماره یک

برای آقای میم عزیز

یک روز سرد و گرم بهاری به سان همین روزهای ما و شب هایی که من تنها تک تک می خوابم تک تک خوابهایم را می شمارم. این که تمام شد این یکی هم و آن خواب دیروز هم که دیگر جایی ندارد در ذهن و مغز من که از هم پاشیده و پاچیده در کنار درب اتاقی که نشسته ام کفَش و پای این لپ تاپ قراضه ی ضعیف الجثه که گرچه در برابر آنچه مال توست من می گویم خوب!

تند و تند و تند می نویسم و بعد یک نگاه زیرچشمی می اندازم به سر تا پای نوشته هایم و می خندم و خرکیف می شوم که من هم نوشته ام یک چیزهایی. چیزهایی که هرگز منتشر نشده است چون در آن حد نیستند و من برای خودم اکنون کلکسیون کوچکی دارم از چینش کلمات و حروف و کسی چه می داند شاید یک روز کسی غیر از من و تو هم آمد و این ها را خواند و دوست داشت یا دوست نداشت و به ما هم افتخاری نکرد هرگز هیچ کس. من به تو افتخار می کنم بابت همان دونات های شکلاتی ای که با هم یک غروب خوردیم و خندیدیم و آن توت فرنگی هایش که دوست نداشتیم و شب هایی که خشکی می زند دست و پای من از ندیدنت و دیدمت و خشکی هایم به سفیدی گرایید و تو شمردی شان... یک.. دو... سه... پشت بازو... زیر چانه... قوزک پای راست... همین

صبح تو نیز به خیر و نیکی آقای میم عزیز!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد